Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1504 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
change of engagement
U
وادار کردن حریف به تغییرمسیر شمشیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
doubled
U
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled up
U
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double
U
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
covered
U
گرفتن شمشیر به وضعی که شمشیر خودبخود در حمله حریف منحرف نشود
ceding parry
U
کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
action on the blade
U
تماس با شمشیر حریف
double touch
U
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double hi
U
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
compound parry
U
دفع شمشیر حریف با دو حرکت یا بیشتر
bind
U
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
binds
U
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
opposition
U
حرکت شمشیرباز ضمن تماس با شمشیر حریف تقابل
glided
U
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glide
U
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glides
U
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
underhook
U
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
loop
U
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped
U
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loops
U
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
side sweep and over under
U
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
shift
U
تغییرمسیر دادن
shifted
U
تغییرمسیر دادن
shifts
U
تغییرمسیر دادن
impel
U
وادار کردن
impelled
U
وادار کردن
impelling
U
وادار کردن
impels
U
وادار کردن
persuades
U
وادار کردن
persuade
U
وادار کردن
persuading
U
وادار کردن
enforcing
U
وادار کردن
forcing
U
وادار کردن
force
U
وادار کردن
enforces
U
وادار کردن
enforced
U
وادار کردن
enforce
U
وادار کردن
forces
U
وادار کردن
endue
U
وادار کردن
compelled
U
وادار کردن
compelling
U
وادار کردن
compels
U
وادار کردن
compel
U
وادار کردن
induces
U
وادار کردن
induced
U
وادار کردن
inducing
U
وادار کردن
induce
U
وادار کردن
coerces
U
بزور وادار کردن
entrap into
U
با اغفال وادار کردن به .....
coercing
U
بزور وادار کردن
to make repeat
U
وادار به تکرار کردن
enforced
U
وادار کردن مجبورکردن
hustle
U
بزور وادار کردن
hustled
U
بزور وادار کردن
enforce
U
وادار کردن مجبورکردن
enforces
U
وادار کردن مجبورکردن
hustles
U
بزور وادار کردن
coerced
U
بزور وادار کردن
hustling
U
بزور وادار کردن
coerce
U
بزور وادار کردن
pacifying
U
به صلح وادار کردن
pacification
U
به صلح وادار کردن
pacifies
U
به صلح وادار کردن
bring on
U
وادار به عمل کردن
pacify
U
به صلح وادار کردن
intimidates
U
با تهدید وادار کردن
intimidate
U
با تهدید وادار کردن
pacified
U
به صلح وادار کردن
penance
U
وادار به توبه کردن
enforcing
U
وادار کردن مجبورکردن
to persuade in to an act
U
وادار بکاری کردن
overpersuade
U
کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
head and arm
U
هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
jumps
U
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jump
U
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jumped
U
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
constrain
U
بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constraining
U
بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constrains
U
بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
to instigate something
U
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
gain ground
U
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
oblige
U
وادار کردن مرهون ساختن
having
U
مجبور بودن وادار کردن
to persuade somebody of something
U
کسی را وادار به چیزی کردن
obliges
U
وادار کردن مرهون ساختن
obliged
U
وادار کردن مرهون ساختن
have
U
مجبور بودن وادار کردن
to lead on
U
وادار به اقدامات بیشتری کردن
fence
U
شمشیر بازی کردن
fences
U
شمشیر بازی کردن
trick someone into doing somethings
U
با حیله کسی را وادار به کاری کردن
to put any one through a book
U
کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
imprest
U
وادار بخدمت لشکری یادریایی کردن
enforces
U
مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforced
U
مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforce
U
مجبور کردن وادار کردن به کاری
inciting
U
باصرار وادار کردن تحریک کردن
incites
U
باصرار وادار کردن تحریک کردن
incited
U
باصرار وادار کردن تحریک کردن
incite
U
باصرار وادار کردن تحریک کردن
enforcement
U
مجبور کردن وادار کردن به اکراه
enforcing
U
مجبور کردن وادار کردن به کاری
handles
U
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle
U
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
change of leg
U
وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
collecting
U
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collect
U
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collects
U
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
suborn
U
به وسیله تطمیع به کار بد یاگواهی دروغ وادار کردن
extend
U
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
lead
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
extends
U
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending
U
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
moved
U
وادار کردن تحریک کردن
moves
U
وادار کردن تحریک کردن
move
U
وادار کردن تحریک کردن
hobble
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbles
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hopple
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
dribbling
U
رد کردن توپ از حریف
dribble
U
رد کردن توپ از حریف
dribbled
U
رد کردن توپ از حریف
dribbles
U
رد کردن توپ از حریف
clinches
U
بغل کردن حریف
clinch
U
بغل کردن حریف
put the ball on the floor
U
رد کردن توپ از حریف
clinching
U
بغل کردن حریف
clinched
U
بغل کردن حریف
marks
U
نشانه کردن حریف
mark
U
نشانه کردن حریف
squeezes
U
سد کردن مدافع حریف با دونفر
squeezed
U
سد کردن مدافع حریف با دونفر
parries
U
دفع کردن حمله حریف
parry
U
دفع کردن حمله حریف
parrying
U
دفع کردن حمله حریف
squeeze
U
سد کردن مدافع حریف با دونفر
finger hold
U
خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
shoulder block
U
سد کردن حریف با ضربه شانه
hooking
U
سد کردن غیرمجاز حریف باچوب
squeezing
U
سد کردن مدافع حریف با دونفر
simple leg ride
U
شگک خراب کردن حریف
interference
U
سد کردن غیرمجاز راه حریف
parried
U
دفع کردن حمله حریف
to overcrow one's rival
U
از پیروزی بر حریف شادی کردن
overplaying
U
حریف را ناچار به تغییر محل کردن
overplayed
U
حریف را ناچار به تغییر محل کردن
hook check
U
سد کردن راه چوب حریف ازعقب
overplays
U
حریف را ناچار به تغییر محل کردن
to backtrack
<idiom>
<verb>
U
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
sweat out
U
بازحمت حریف را از میدان بدر کردن
overplay
U
حریف را ناچار به تغییر محل کردن
triple team
U
سد یا مهار کردن حریف باسه بازیگر
wraparound check
U
سد کردن چوب حریف گوی دارباچوب
near all
U
نزدیک کردن شانههای حریف به تشک
hip check
U
سد کردن راه حریف با کمر وباسن
to row back
<idiom>
<verb>
U
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
kneeing
U
خطای سد کردن راه حریف بازانو
hits
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off
U
رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
disengages
U
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
disengage
U
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
disengaging
U
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
flea flicker
U
پاس اشفته برای گیج کردن حریف
jab
U
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
jabs
U
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
jabbing
U
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
jabbed
U
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
spears
U
سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
spear
U
سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
clip
U
سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
clips
U
سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
clippings
U
سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
clipped
U
سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
to turn the tables on any one
U
وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
spearing
U
سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
angle block
U
سد راه شدن از کنار برای منحرف کردن حریف
speared
U
سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
straight arm
U
حریف را با مشت جلو امده ازخود دور کردن
double leg pick up
U
زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
poke check
U
فشار اوردن به گوی با چوب برای دور کردن ان از حریف
stunt
U
حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم
high leg attack and shoulder control
U
زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
stunting
U
حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم
stunts
U
حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم
protection
U
سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
skate off
U
حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
clinches
U
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinch
U
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinching
U
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinched
U
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
muntin
U
وادار
mullion=middle post
U
وادار
trumeau
U
وادار
transom
U
وادار افقی
persuasive
U
وادار کننده
he was made to go
U
وادار به رفتن شد
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
1
Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com